نقد فیلم جدا مانده ( The Departed)

وادی خاموشان

بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه به آن می نگری

 

 "جدا مانده"  اثر کارگردان افسانه ای سینمای آمریکا ، "مارتین اسکورسیزی" است.بازسازی شده یک فیلم جنایی محصول کشور هنک کنگ به کارگردانی "آندرو لائو" است. از نکات بسیار جالب این فیلم رده بندی این فیلم در تمام سایت های اینترنتی است که بالاتر از حد معمول است و اینطور رده بندی به به فیلم خیلی عالی داده میشود. داستان فیلم هنگ کنگی اشاره به آخرین درجه جهنم به اقتباس از مذهب بودا می کند که معنی مستقیم آن از چینی "راه بدون توقف" می شود. آن فیلم در هنگ کنگ به عنوان معجزه در فروش گیشۀ سینما اطلاق شد چرا که در آن دوره از زمان (سال 2002) سینمای هنگ کنگ دچار بیماری بود و این فیلم به عنوان استثنا و ناجی تلقی شد.

 در حالی که ترانه به من پناه بده (رولینگ استوتر) فضا را آماده کرده، مردی قوی هیکل در یک کافه طبقه کارگری، با یک پسربچه ی تر و تمیز ایرلندی گپی می زند و سکه هایی را در مشت بچه می چپاند و بدین ترتیب بچه را ترغیب می کند تا به محافل بزهکارانه اش بپیوندد.

چند سال بعد همان مرد که حالا سن و سالی دارد، بعنوان فرانک کاستلو (جک نیکلسون) یکی از سردسته های مافیای ایرلندی شهرتی برای خود دست و پا کرده و پسربچه، کارلین سالیوان (مت دیمون) بزرگ شده و به یکی از مهره های خوش آتیه پلیس ایالت ماساچوست تبدیل شده و در واقع از همان دوران بچگی آماده شده تا در این نیروها نفوذ کرده و برای کاستلو خبر چینی نماید.پلیس ها که در اینجا توسط سروان کینان (مارتین شین) و دستیارش گروهبان دیکنام (مارک والبرگ) مدت هاست به دنبال گیر انداختن کاستلو هستند، با دقت و وسواس فردی را انتخاب می کنند که در محفل داخلی کاستلو رخنه نماید. بیلی کاستیگان (لئوناردو دیکاپریو) دانشجوی پلیس کارآموز است که تا به حال امتیازی در زندگی کسب نکرده. آنها بیلی را برای مدتی به زندان می اندازند تا شرایط لازم برای نفوذ به محفل کاستلو پیش بیاید. بدین گونه دو جوان زبر و زرنگ و با اراده که یکدیگر را نمی شناسند، با همان رابطه ها و البته با نیت های متفاوت، در یک محیط قرار داده می شوند. این صحنه سازی خارق العاده ای است برای درامی پر تنش و با لایه هایی روانشناسانه وسیع که به طرز چشمگیری مثل یک تله تدارک دیده شده و در نهایت نیز به تراژدی تلخ و غم انگیزی ختم می شود...

 فیلم يك شاهكار پيچيده درباره هويت و خيانت و قانون مدني و طبع بشري. فيلمنامه جوري شروع مي‌شود كه انگار تمام دنيا را در دل‌اش جا داده و جوري پيش مي‌رود كه نااميدمان نمي‌كند و آخرش هم كه بهت‌برانگيز است. يكي ديگر از آن فيلم‌هايي كه نوشتن‌ درباره‌شان، يك جور ورزش فكري براي هر منتقدي به نظر مي‌رسد. يك سرگرمي سطح بالاي درجه يك. درباره ناتواني ما از بيرون كشيدن وجود و صداقت‌مان از دل جنگل شهر. يك نوآر به شدت مدرن كه چالش اصلي همه فيلم‌هاي نوآر، يعني وجود انساني و نسبت‌اش با صداقت در يك متروپليس را به شكل پيچيده و در عين حال تاثيرگذاري مطرح مي‌كند. حالا اين منشور اخلاقي را چي زنده نگه مي‌دارد؟ لئوناردو دي‌كاپريو. هر بار كه جلوي دوربين مي‌رود، انگار چند بار زده‌اند توي گوش‌اش. آماده است كه به لنز دوربين حمله كند و آن را از هم بدرد. حاصل چند سالي كه جواني‌اش را در اختيار استاد اسكورسيزي گذاشت و حالا دارد بهره‌اش را مي‌برد.
فيلم مارتين اسكورسيسى, دلهره يى تند و تيز مملو از خشونت و خون و بسيار تأثير گذارست و در اساس همچنان مهر او را بر خود دارد. اما آنچه سبب مى شود آن را از ديگر آثار گذشته اش در همين زمينه مانند« رفقاى خوب » و « راننده تاكسى » ,« شهر  خيابان هاى پايين »كم رنگ سازد به گمانم موقعيت هاى زمانى و شايد هم افراط ديگر فيلمسازها در ساخت اين گونه موضوع هاى خشونت آميز و در واقع اشباع از آنهاست. با اين حال, اسكورسيسى كماكان قصد داشته است ايتالياى كوچك خويش در نيويورك را اين بار در فضاى بوستون خلق سازد.نگاه كنيم به محتواى داستان: پليس ايالت ماساچوست مصمم مى شود تا  « فرانك كاستلو » (درجك نيكلسن) يا به قولى  سر دسته گروه مافياى بوستون را كه به كارهاى غيرقانونى مشغول است, از  ميان بردارد. براى اين كار,  دانشجوى پليس به اسم «بيلى كاستيگان » (ليوناردو دى كاپريو) را به صورت مخفى و ناشناس به درون تشكيلات « كاستلو » مى فرستد تا از اعمال    و نقشه هاى او آگاه شود. به جز « كاپيتان كوئينن » (مارتين شين) و « سرجوخه ديگنام » ( مارك والبرگ) هيچ كس ديگر از مأموريت « كاستيگان » اطلاعى ندارد. اما سوى ديگرماجرا چنين است كه گروهبان جوان خوش آتيه يى با نام  « كالين ساليوان » (مت ديمن) درگير بخش تحقيقات و بازجويى هاى ويژه پليس مى شود تا گزارش هاى خود را به اطلاع فرمانده بخش« كاپيتان الرباى » (الك بالدوين) برساند.« كالين » هم مانند « بيلى » زبر و زرنگ و موجودى رو به پيشرفت است بى آنكه بداند چه آينده يى هراسناك در انتظار اوست. مادامى كه قرار مى شود  تحقيقات در مورد « كاستلو » را پيش گيرد در مى يابيم گرفتار حوادث دوران كودكى اش است زيرا از همان هنگام به خاطر رابطه دوستى و نزديكى ناچار است مخفيانه نسبت به « كاستلو » وفادار باشد و برايش از درون دستگاه پليس كار كند و مانورهاى پليس عليه او را تا آنجا كه مى تواند خنثى سازد.....در اين بين, دوست دختر « كالين » يعنى « مادولين » (ورا فارميگا) كه دكتر روانكاو پليس است با « بيلى » هم رابطه دارد که در حقيقت بيمار اوست. موضوع از همه سو پيچيده با روابطى كه سرانجام قرار است در يك نقطه به يكديگر متصل گردد.فيلم اسكورسيسى به خوبى قطعه هاى مجزاى اين معما را كنار هم مى چيند و ويليام ماناهان با تسلط سناريو را از روى فيلم هنگ كنگى « ماجراى دوزخى » (۲۰۰۲) كه به مافياى چينى مى پردازد, بازنويسى كرده است در حالى كه آن دلهره يى هنگ كنگى كمتر به جنبه هاى روانكاوانه توجه داشته و به سبك فيلم هاى آسيايى بيشتر به حادثه پرداخته است, اسكورسيسى و ماناهان به شخصيت پردازى ها اهميت داده اند. ليوناردو دى كاپريو با يك بازى پيچيده و عميق, درد و رنج فقدان هويت واقعى خويش را ازآدمى كه دارد نقش او را بازى مى كند و به وسيله مت ديمن مخفى نگه داشته شده, نشان مى دهد. ديمن به نقش پليس نفوذى تشكيلات مافيا, بسيار قوى ظاهر مى گردد. ضمن آن كه مارك والبرگ به طبيعى ترين وجه, خشم خود را از حرفه يى كه در آن آلوده شده, بيرون مى ريزد. ورافارميگا- يك زن در ميان آن همه مرد- در قالب « مادولين » غم و اندوه باطنى اش را هر چند كه چندان به اصل موضوع ارتباطى پيدا نمى كند, به مخاطب منتقل مى سازد.« جدامانده » لبريز از ديالوگ هاى ركيك و لحظه هاى خونين, خشن و سبع به سبك و روال اسكورسيسى است. صداى تق تق گلوله ها و ترق ترق نزاع ها و مشت ها و شكستن سر و صورت, فضاى فيلم را انباشته است اما از همه چيزغريب تر البته شخصيت جك نيكلسن است كه در عين سمپاتيك بودن به شدت نفرت برانگيزست و او « كاستلو »  را به گونه موجودى خطرناك و حتى ترسناك بر پرده تجسم مى بخشد.

نکات حاشیه ای:

ابتدا قرار بود رابرت دونیرو نقش فرانک کاستلو را بازی کند (یعنی نقش جک نیکلسون)، ولی به خاطر آنکه مشغول کارگردانی چوپان خوب بود، عذر خواست.

مت دیمون برای آشنا شدن با شخصیت اش، با واحد های پلیس ایالت ماساچوست کار می کرد.

نقش مادولین (ورا فارمیگا) را ابتدا قرار بود کیت وینسلت یا هیلاری سوانگ بازی کنند.

لئوناردو دیکاپریو ابتدا قرار بود در چوپان خوب (رابرت دونیرو) شرکت کند ولی انصراف داد و در این فیلم بازی کرد.ابتدا قرار بود براد پیت نقش کالین سالیوان را بازی کند (یعنی نقش مت دیمون)، ولی بعد به خاطر بازی در فیلم بابل انصراف داد.اسکورسیزی می خواست این فیلم رو در بوستون بسازد اما به دلایل اقتصادی و 15 درصد مشوق مالیاتی در ایالت نیویورک این فیلم در نیویورک ساخته شد."جک نیکولسون" از سر گذاشتن کلاه با آرم جوراب قرمز برای شهر بوستون خودداری کرد. اسم فیلم به انگلیسی با "د" شروع می شود و با "د" خاتمه میابد ، و چهار حرف وسط یعنی "Part" را اگر بر عکس کرد "Trap" به معنی تله است. 

 کارگردان: مارتین اسکورسیزی

فیلمنامه: ویلیام مونهان (بر اساس فیلم هنگ کنگی امور جهنمی)

تهیه کنندگان: براد پیت، براد گری، گراهام کینگ

بازیگران: لئوناردو دیکاپریو (بیلی کاستیگان)، مت دیمون (کالین سالیوان)، جک نیکلسون (فرانک کاستلو)، مارک والبرگ (گروهبان دیگنام)، مارتین شین (سروان کینان)، ری وینستون (آقای فرنچ)، الک بالدوین (سروان الربای)

بودجه فیلم: 90 میلیون دلار

فروش کل: 132 میلیون دلار

تاریخ انتشار: 6 اکتوبر 2006

شرکت پخش کننده: برادران وارنر

این فیلم در مراسم اسکار 2006 برنده چهار جایزه شد:

بهترین فیلم

بهترین کارگردانی

بهترین فیلمنامه تطبیقی

بهترین تدوین



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:,ساعت 18:2 توسط مجهول| |


قالب وبلاگ

download

ویندوز جدید و عالی Windows X pro 2011

ابــزار وبــلاگ ها !

دریافت کد این آهنگ